رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

بدون عنوان

به شیشه اتاقم دوباره ها کردم واز نوشتن اسمت بر آن حیا کردم به روی شیشه کشیدم عکس یک گنبد به پای شیشه نشسته رضا رضا کردم   اینجا حرم امام رضا ست و هوا خیلی سرد بود و بابایی کاپشنشو در آورده و تورو کرده تو کاپشنش که شما سرما نخوری...مرسی باباجونم دختر عزیزم قسمت بر این بود که من و بابایی انقدر نریم مشهد تا تو به دنیا بیای و امام رضا ما رو بطلبه ، من آخرین باری که مشهد رفتم کلاس چهارم دبستان بودم و بابایی ام حدودا 15 سالش بود خیلی سال بود که دلمون می خواست بریم و نمی شد  تا اینکه بخاطره وجود تو نازنین تونستیم 3 تایی بریم مشهد و چقدر هم خوش گذشت همه چی خوب و عالی بود اولین باری بود که سوار هو...
20 بهمن 1392
1