بدون عنوان
رهای مامان مامان شهناز و بابامحمد باهات یه عالمه حرف دارن و برات نوشتن روی کاغذ تا من به مناسبت یک سالگیت برات توی وبلاگت ثبت کنم حتما زود زود میام و حرفای قشنگشون و برات می نویسم الوعده وفا... خوووب من اومدم تا نوشته های مامان شهناز و توی وبت انتقال بدم ... متاسفانه حرفای بابا محمد و فعلا نمیتونم چونکه باباجونت نوشته هاشو توی گوشیش سیو کرده بود و گوشیشم فروخت وتمام نوشته هاش نقش بر آب شد و حالا باید از دوباره برات بنویسه... واگه وقت کنه شاید خودش بیاد واینجا برات ثبتشون کنه... اینم دلنوشته های مامان شهناز برای نوه ی یکی یدونش به مناسبت تولدش امروز خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد کردودنیا رنگ دیگری خواهد...