هورااا
رهای مامان خدارو هزاران مرتبه شکر که دارم بزرگ شدنت و میبینم و چه لذتی از این بالاتر...
دخترکم الان تقریبا 2 ماهی می شد که راه افتاده بودی ولی تقریبا از 10 بهمن دیگه زمین نمی خوری و تعادلت و حفظ می کنی
تا اینکه ما تصمیم گرفتیم واست یه کتونی بگیریم تا بتونی تو بیرون(حداقل پاساژ) کمی راه بری تا توی عید دیگه راه رفتن مستقل و بلد شده باشی ...
واقعا خیلی لذت داشت وقتی تو برای اولین بار توی پاساژراه میرفتی ،البته راه اونجوری که نه همش خم میشدی و چسب کتونیت و باز میکردی و دستات و سمت من دراز می کردی که بگیرمت بغلم
ولی برای بار اول خوب بود
نتونستم از راه رفتنت عکس بگیرم ولی وقتی از پاساژ برگشتیم دیگه نتونستم و دوربین و برداشتم و ازت عکس انداختم
اینم چند تا از عکسات
اینجا داری نون باگت می خوری
مرسی که خوب وای میستی تا ازت عکس بگیرم
اینم یه عکس از اولین کفشی که باهاش راه رفتی تا الان همه کفشات پاپوش بود و تو ام راه رفتن و بلد نبودی