بدون عنوان
امسال عید تصمیم گرفتیم بریم گنبد ،علی دایی روز دوم فروردین رفت اصفهان پیش زندایی و مامان شهناز نتونست که بره ولی عیدیهامون رو به دایی جون دادیم تا برای زندایی ببره مامان شهناز طلا خرید خود دایی گوشی موبایل ومن هم کیف وکفش...
وماهم از روز دوم عید دیدنی میرفتیم ووقتی دایی جون برگشت ینی 5 فروردین رفتیم گنبد
خیلی خوش گذشت هم به ما که اقوام و دیدیم و دیدارها تازه شد هم به رها که کلییی همبازی داشت اونجا
علی،نیایش،هلما،امیر علی ،هلیا ،نادیاو اما...امید کوچولو که همبازی رها نبود چون همش 3 ماهش بود ولی خیلی معصوم بود و کلی به دل من نشست یاد نی نی گیای رها میفتادم چون مثل رها اندازه فندق بود
متاسفانه رها ازروز اول تب شدید کرد و تا 3 روز هم ادامه داشت و چون عید بود دکتر خوب پیدانکردیمو با شیاف تبش و کنترل میکردیم که بعدا متوجه شدم بخاطر دندوناش بود عزیزه دلم توی عید دوتا دندون دیگه ام در آورد و دو تا هم نیش زدن الهی بمیرم که انقدر درد کشید نازنینمدندونای نو تونم مباااااارک
توی گنبد هم همش عید دیدنی میرفتیم تازه دوتا نی نی تو راهی ام داریم
آخ که بچه دلی بیاد میخوام بچلونمشششش
نیایش خانوم و رها ام واسمون هی قر میدادن البته نیایش نازش زیاد بود و باهر آهنگی نمی رقصید و جلوی آقایون هم هرگززززز
علی ام خیلی پسر مودبی بود خیلی دوسش دارم هردفعه میخواست بیاد توی اتاق در میزد و برای هر کاری اجازه می گرفت نقاشیهاشم خیلی قشنگ بود و با کلی توضیح بهمون نشون میداد
هلیا و هلماام خیلی دوست داشتنی بودن وامیر علی ام خیلی مظلوم وآروم بود برعکس مامانش
امیدهم که عشق منه هههههههه
متاسفانه وقت نشد از بچه ها باهم عکس بندازیم واقعا حیف شد
اینم چندتا عکس از عید
تو راه رفتن به گنبد
بستنی خوردن رها
رها وهلیاخونه خاله شهربانو
میل گنبد (یکی از آثارتاریخی کشور)
علی دایی ومامان شهنازو رها و مامان و بابایی
اینم یه عکس از آقا امید گل پسر
اینجاام با زندایی شهین و سارینا اومدیم پارک و چقدرررر رها تاب بازی و دوست داشت
ای جووونم
اینجا ام رفتیم جنگلی به اسم تنگه به همراه ننه و زندایی شهین و دلی و حسن و دایی علی و مامان جون و ما
ای جوووونم
13 بدر هم به همراه مامان شهناز و دایی علی رفتیم پارک نهج البلاغه
خوش گذت و13 مونم بدر کردیم