رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

بدون عنوان

1393/2/11 15:20
نویسنده : مامان یاسمن
234 بازدید
اشتراک گذاری

امسال عید تصمیم گرفتیم بریم گنبد ،علی دایی روز دوم فروردین رفت اصفهان پیش زندایی و مامان شهناز نتونست که بره ولی عیدیهامون رو به دایی جون دادیم تا برای زندایی ببره مامان شهناز طلا خرید خود دایی گوشی موبایل ومن هم کیف وکفش...

وماهم از روز دوم عید دیدنی میرفتیم ووقتی دایی جون برگشت ینی 5 فروردین رفتیم گنبد

خیلی خوش گذشت هم به ما که اقوام و دیدیم و دیدارها تازه شد هم به رها که  کلییی همبازی داشت اونجا

علی،نیایش،هلما،امیر علی ،هلیا ،نادیاو اما...امید کوچولو که همبازی رها نبود چون همش 3 ماهش بود ولی خیلی معصوم بود و کلی به دل من نشست یاد نی نی گیای رها میفتادم چون مثل رها اندازه فندق بودمحبت

متاسفانه رها ازروز اول تب شدید کرد و تا 3 روز هم ادامه داشت و چون عید بود دکتر خوب پیدانکردیمو با شیاف تبش و کنترل میکردیم که بعدا متوجه شدم بخاطر دندوناش بود عزیزه دلم توی عید دوتا دندون دیگه ام در آورد و دو تا هم نیش زدن الهی بمیرم که انقدر درد کشید نازنینمغمگیندندونای نو تونم مباااااارک

توی گنبد هم همش عید دیدنی میرفتیم تازه دوتا نی نی تو راهی ام داریم

آخ که بچه دلی بیاد میخوام بچلونمششششخندونک

نیایش خانوم و رها ام واسمون هی قر میدادن البته نیایش نازش زیاد بود و باهر آهنگی نمی رقصید و جلوی آقایون هم هرگزززززغمگینمحبت

علی ام خیلی پسر مودبی بود خیلی دوسش دارم هردفعه میخواست بیاد توی اتاق در میزد و برای هر کاری اجازه می گرفت محبت نقاشیهاشم خیلی قشنگ بود و با کلی توضیح بهمون نشون میدادتشویق

هلیا و هلماام خیلی دوست داشتنی بودن وامیر علی ام خیلی مظلوم وآروم بود برعکس مامانشخندونکقه قهه

امیدهم که عشق منه هههههههه محبتمحبت

متاسفانه وقت نشد از بچه ها باهم عکس بندازیم غمگینواقعا حیف شد

اینم چندتا عکس از عید

تو راه رفتن به گنبد

بستنی خوردن رها

 

رها وهلیاخونه خاله شهربانو

میل گنبد (یکی از آثارتاریخی کشور)

علی دایی ومامان شهنازو رها و مامان و بابایی

اینم یه عکس از آقا امید گل پسر

اینجاام با زندایی شهین و سارینا اومدیم پارک و چقدرررر رها تاب بازی و دوست داشت

ای جووونم

اینجا ام رفتیم جنگلی به اسم تنگه به همراه ننه و زندایی شهین و دلی و حسن و دایی علی و مامان جون و ما

ای جوووونم

13 بدر هم به همراه مامان شهناز و دایی علی رفتیم پارک نهج البلاغه

خوش گذت و13 مونم بدر کردیم

 

 

پسندها (4)

نظرات (11)

ریحانه مامان نیایش
13 اردیبهشت 93 12:08
ای جونم عکسات خیلی خوشگله ولی واقعا حیف از بچه ها عکس نداریم نیایش تا عکسها رو دیده میگه مامان رها همش بمن میگفت نی نی اونم مامانش و باباش و مامان بزرگش دلم تنگ شده بگو بیان پیشم رهای جیگری رو ببوس
مامان یاسمن
پاسخ
ای جوووونم.به نیایش بامعرفت[ماچ توام ازطرف من کلی ما چش کن دخملیتوووو]
ریحانه مامان نیایش
13 اردیبهشت 93 12:11
یادم رفت بگم عزززززززززیزم اونجاییی که شما رفته بودید برج قابوس هست بلندترین برج آجری دنیا نه میل گنبد
مامان یاسمن
پاسخ
عزیزم من خیلی خودمونی گفتم آخه درستش همینیه که شما میگین
خاله فرزانه
14 اردیبهشت 93 0:16
به ما هم خیلی خوش گذشت یاسمن جون و اینکه خیلی دوست داشتم رها جون و با اون خنده های با نمک و نی نی گفتناش ببینم خدا این فرشته کوچولو رو واستون حفظش کنه و البته اینو بکم که پسملی مامان تو این عکس بد افتاده و چقدر بزرگ شدنشو احساس کردم مرسی که عکس امید رو تو وبلاگ رها گلی جون گذاشتی
مامان یاسمن
پاسخ
مرسی عزیزم از اینهمه لطفی که داری بله درست میفرمایید امید اقا خیلی جنتلمن تر هستن دوست داشتم عکسش باشه تو وبلاگ ببوسش گل پسرووووو
مامان‌علی
14 اردیبهشت 93 15:12
واقعا‌خوب‌بود‌وخوش‌گذشت‌حیف‌که‌کم‌‌موندید‌بازم‌بیاین‌قدمتون‌رو‌چشم.من‌با‌اجازت‌یکی‌از‌عکساتو‌سیو‌کردم‌.
مامان یاسمن
پاسخ
مرسی دختر خاله جون خواهش میکنم عزیزم اجازه نمیخوای شما که
دلبر
16 اردیبهشت 93 17:12
ای جوووووووونم، یعنی من عاشق این خاله ریزه با اون روسریشم
مامان یاسمن
پاسخ
مرسی خاله جووون
علی دایی
17 اردیبهشت 93 13:41
خب وفتی داره موهای منو میکشه رو هم بزار که ببینن چه بلایی سر داییش میاره رو شکم من سوار میشه همش میگه دوقی دوقی دوقِِـِِِِِِِِِِی
مامان یاسمن
پاسخ
عکس ندااارم ازاین لحظه های ناب دایی علی جون ولی حتما یادم باشه که بندازم یه عکس
راحله مامان علی
18 اردیبهشت 93 17:08
بیچاره علی .پسرخاله من دست این بچه ها گیر کرده ایشاالله خودش بچه دار میشه دیگه با اینا کار نداره.دوقی یعنی چی
مامان یاسمن
پاسخ
ایشااللللااله به امید اونروز که منم عمه بشم
مامان روژینا
1 خرداد 93 12:10
I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........ I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........ I Love you
مامان یاسمن
پاسخ
مرررررررررررسی
مامان ریحانه
7 خرداد 93 8:43
واااااااااااااااااااااااای کجایییییییییییییییییییییییی
مامان یاسمن
پاسخ
اومدم دیگه هههه
مامان ریحانه
27 خرداد 93 11:08
از دست تو وااااای خدا این چرا همچین میکنه اینقدر اومدم خبری نبود مگه قول نداده بودی هااااااااااااااا
مامان یاسمن
پاسخ
چششششم ببخشید من اوووومدم
مامان علی
31 خرداد 93 14:29
ببین حالا خوب شد دختر داییمو کچل کردی همه موهاشو کند از دست تو .راست میگه دیگه