عکسهای جامونده
چند تا از عکسهاتم جامونده که برات میزارم چون تک تک شون خاطرست
یه شب حوصلمون سررفته بود بابابایی رفتیم آبمیوه خوردیم و تو ام بستنی خوردی
من خیلی این عکستو دوست دارم
اینجاام با مامان اومدی مزون و خیلی شیک وایستادی
اینجاام داریم میریم خونه عمه فریبا با عزیزو عمه هات و ماهانی و خیلی سعی کردم که یه عکس خوب ازتون بگیرم
و بلاخره موفق شدمراستی اونروز گوشتم تو محل عمه اینا سوراخ کردیم ینی قصدمون از رفتن به اونجا سوراخ کردن گوش شما بود که انقدر بابات مارو ترسونده بود که اگه چیزیت بشه یا اگه چرک کنه یا اگه اذیت بشی و....
خلاصه با ایل و تبار بابایی رفتیم تا گوش عزیز دردونشو سوراخ کنیم
مبارکت باشه عزیزه دلممم اصلا گریه نکردی و اذیت نشدی فقط یه کوچولو جیغ زدی که زود تموم شد خدارو شکر
واقعا خیلی به این بازیت علاقه نشون میدی و هروقت مامان بزرگات میان بلا استسناء میاری و باهاشون بازی می کنی