رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

سفر به گنبد

1393/7/19 19:56
نویسنده : مامان یاسمن
588 بازدید
اشتراک گذاری

وااای واقعا خیلی عکس و خاطره هست که برات بزارم ولی وقت نمیکنم غمگینهم سرمون شلوغه هم توی خونه اینترنت نداریم و حتما باید تو مزون برات ثبت کنم واسه همین خیلی روی هم تلنبار شدن و مجبورم یه سریارو بزارم و عکسای تک تو بعدا آپ کنم با یه موضوعه عکسهای جامانده آرامفکرکنم چهارمین موضوع عکسهای جامانده بشه

خوووب بریم سراغ عکسهای گنبد

توی مردادماه بودکه مامان شهناز گفت ننه (مامان مامان جون)حالش زیاد خوب نیست و میخواست بره تا مامانش و ببینه و منم خیلی دلم میخواست برم تا ننه رو ببینم خلاصه با کلیییی اصرار به بابایی برای اولین بار یه سفر طولانی بدون بابایی رفتیم که تقریبا 10 روزی شد و خیییییلی دلمون واسه بابایی تنگ شده بودغمگین

بابا علاقه خیلی زیادی به ننه داره ووقتی فهمید حالش خوب نیست گفت خودم نمیتونم بیام ولی اشکالی نداره شمابرید و با لاخره رازی شد

به جز دوری از بابایی همه چیز خوب بود خدارو شکر حال ننه هم بهتر شده بود و یه خبر خیلی خوب و مهم هم این بود که دختردایی دلبر نی نی شو دنیا آورد 15 مرداد و ما هم اونجا بودیم و این فرشته کوچولو رو دیدیم و به همراه دختردایی ریحانه و نیایش و مامان  جون رفتیم بیمارستان و نی نی ناااز و دیدیم ایشاله که قدمش پربرکت باشه واسه مامان و باباش که البته هم همینطوره چون دختر خانوم های ناز و خوشمللل همشون پاقدم خیلی خوبی دارن مثل تو فرشته کوچولوی من که با اومدنت زندگیییمووون رنگ و بوی دیگه ای گرفت و تازه معنی زندگی و فهمیدیم...

اینجا ام داری با هلماو دوستش بازی می کنی

اینجاام با امیر علی سر این گالن آب دعواتون شده جفتتون میخواین دستتو ن و بکنین توش خسته

سوت

کلنم دست شما اون تو بود مهلت نمیدادی به امیر علی

اینم یه عکس چهر نفره که به سختی تونستیم پیش هم بشونیمتون

به ترتیب از چپ علی آقا نیایش خانوم هلما خانوم وووو رها خانوم

مامانی انگشتتو دراااار از دهنننتتتتسوتالان تعجب کردی شما؟؟؟؟

یک سره از این پله ها بالا میرفتی ولی پایین اومدن واست سخت بود که بالاخره روز آخر از پله ها به طرز خیلی وحشتناکی پرت شدی ووو به طرز خیلی معجزه آسایی دختردایی ریحانه مامان نیایش جوون تورو گرفت به سرعت برق و باد ومنو از این اتفاق بد نجات دادغمگینخطاخسته

خدایا شکرت که دخترم سالم موندو از پله ها نیفتاد محبتمحبتمحبت

با تشکر از مامان نیایش جووووننننن
محبتمحبتمحبت

آفرییینننننن تشویق

اینجاام یه روز آفتابی خیلی خوب بود که تو حیاط دایی حاجی استخر امیر علی و پر آب کردیم و تو و نیایش و امیر علی آب تنی کردین

خیییلی دوست داشتی عزیزم همیشه این کارو توی حموم انجام میدادی و این اولین بارت بود که تو حیاط و با چند تا بچه دیگه آب تنی می کردی محبت

خییییلی ذوق داشتی و به زور آوردمت بیرونچشمک

حسابیم سرما خوردی و تا 2ء3 هفته حال نداشتی غمگین

ایییی جووونم ژستشووو

نیایش خیلی اصرار داشت که بغلت کنه و توام همش میگفتی برو نی نی نکن نی نی خندونکخنده

ایینم از امیر علی که اصلن نمیومد تو استخر عاشق این بود که شیلنگ و برداره و تو حیاط آب بازی کنه

ای جووونم چه خوشحالییید محبت

اینجا خیلی به چشم من شبیهه بابایی شدی عزییییزممحبت

ایییینم نی نی نازمون سایدا جووون که اینجا 2 روزشه و اومده خونه مامان بزرگش

ای جوووونم عزییییزم

قدمت مبارک باشهمحبت

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)