خونه مامان شهناز
یکی از روزهایی که بردمت خونه مامان شهناز به حدی هوا گرم بود که تصمیم گرفتم نرم مغازه اونروز دایی علی ام خونه بود و کلی باهم بازی کردیم ...
از همه جالب تر این بود که مامان شهنازینا عکس حضرت ابوالفضل و توی خونشون روی دیوار زدن و تو بدون اینکه ما بهت یاد بدیم به عکس اشاره میکنی و میگی آقا بعدم کلی خواهش و تمنا که بیاریمش پایین و محکم بغلش میکنی و بوسش میکنی ...
اینم بازیهای تو و دایی علی
اینجا دایی گازت گرفته به من میگی بیا بوس (ینی دستتو بوس کنم )
میری قایم میشی پشت پرده تا پیدات نکنیم کوچکترین صدایی ازت در نمیاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی