رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

زندگی مامان وبابا

اندر احوالات رها در 17 ماهگی

1393/5/5 18:51
نویسنده : مامان یاسمن
474 بازدید
اشتراک گذاری

هوا خییییلی گرم شده و زیاد  روزا بیرون نمی برمت و توی خونه حوصلت خیلی سر میره ولی کلی باهم بازی می کنیم و من خسته میشم اما تو هررررگز!

کلی واسم نانای میکنی عاشق نانای کردنی

البته اینم بگم که روزایی که خونه ایم و بیرون نمیبرمت میری بالا خونه عمه لیلا و با مهسان کلی بازی می کنی روزایییم که ماهان و مهران میان حوصلت سر نمیره و معمولا شبا که خنک تره یه سر میریم بیرون

اینجاام در حال نانای کردنی

اینجاام که خودتو لووووووس کردی محبت

اینجا داری به نی نیت غذا میدی یهو احساس کردی عروسکت گشنشه رفتی اوردیش و یه ظرف و یه قاشقم برداشتی گفتی نی نی به به

بهش می گی نی نی بهور (بخور)

اینجا می گی نی نی اه اه اه ،فکر کنم فهمیدی غذا نمیخورد حرصت گرفت

ولی دوباره تلاش کردی خندونک

اینجاام خودت داری میوه می خوری و به منم تارف می کنی می گی مامایی بیا

دووووور پاهات بگرده مامان این مدلی میزاریشون روهم محبت

اینجاام نشد ببرمت بیرون چون هوا گرم بود و همش میگفتی بیرون گذاشتمت پشت پنجره کلی کیف می کنی و ساعتها وایمیستی اگه من نیارمت پایین بیرون و نگاه میکنی و میگی ماشین جوجو  به به ....

اینجاام ماهی شدیییییی زیبا

خیلی این عکستو دوست دارم عزیزم محبت

اصلا نمیتونی ساکت وایستی یه جاو آخر سری درز گیرو کشیدی و گفتی مامایی بیاااعصبانی

بالاخره خسته شدی و خوابیدی محبتبوس

بووووووووس بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

 

 

پسندها (3)

نظرات (8)

خاله فرزانه
6 مرداد 93 17:06
آخیییییییییییییی یاد شیرین زبونیاش افتادم دلم براش تنگ شد واقعا ماها چقدر از هم دووووووووووووریم و کم همدیگرو میبینیم متاسفانه راستی چقدر رنگ زرد به رها جونی میاد
مامان یاسمن
پاسخ
آره واقعا ای کاش پیش هم بودیم بچه هامون باهم بزرگ می شدن ولی اگه عین بچگیهای خودمون چندوقت یک بارم همو ببینن کلی خاطرات موندگار براشون میمونه تیر چراغ برق و یادته
مامان مهدیس
7 مرداد 93 0:27
چقدرررر تو جوجویی خانوم خوش تیپه نانازی ماهی میشی آدم میخواد بخورتت
مامان یاسمن
پاسخ
مرسی خاله جون
مامان سارینا جوووون
7 مرداد 93 13:03
یاسمن ساریناو رها پیش هم باشن دیگه حوصلشون سر نمیره تو که اصلا نمیای پیش ما چقدرزرد بهت میاد همیشه نازی
مامان راحله
7 مرداد 93 19:08
حتما باید بره رومیز برقصه قرتی خانمهرروز بیشتر شبیه خودت میشه انگار دوباره بچه شدی
مامان راحله
7 مرداد 93 19:15
وای عاشق اون چاله لپتمبخورمت رها
مامان یاسمن
پاسخ
وااای آره منم عاشق چال لپشم
خاله فرزانه
8 مرداد 93 18:42
خیلی جالب بود تیر چراغ برق ....دخملیت به خودت بره ...وااااااااااای
مامان ریحانه
13 مرداد 93 10:40
لوس کردنش چقدر نازه آخه بچه جونی تو خودت غذا میخوری که به نی نیت غذا میدی اگه خوبه خودت هم بخوره دختر عمه مارو اینقدر حرص نده جانم
مامان یاسمن
پاسخ
وااای دختر دایی نازززه نفست گل گفتی ینی کشته منووو
مامان شهناز
21 مرداد 93 10:47
قربون نانای هاتو فکرکردناتو غذا دادن به نی نی که میگی نی نی بهور (خودت بخور بزرگ شی)یا کسی اذیتت میکنه میگی نی نی نقون (نی نی نکن)وقتی پشت پنجره میزازمت کلی کیف میکنی
مامان یاسمن
پاسخ
آره واقعا مرسی مامانی که انقدر مهربونی باهام